ParsInfo Blog

Aller au contenu | Aller au menu | Aller à la recherche

lundi, février 15 2010

ما انقلاب کردیم ؟ یا انقلاب ما را ؟

1. محمدرضا تاجیک با عنوان جاسوس خاک بر سر گرد و خاک دستگیر شد و با عنوان دکتر تاجیک استاد دانشگاه و کارشناس خیلی چیزها بطور کاملاً متمدنانه (لغت جدید است بیخود نگردید) امشب در تلویزیون اعتراف کرد و از زندان آزاد و راهی بهشت شد 2. بهزار نبوی که اعتراف نکرد با همان عناوین اولیه ای که همه دستگیر می‌شوند به پنج سال زندان محکوم شد . قرار بود دادگاه تجدید نظر در محکومیت وی یه کمی تجدید نظر کند که اتفاقاً همین کار را هم کرد و نظرش را تجدید کرد گفت همان پنج سال خوبته . 3. بهشتی یک ملت بود ولی پسرش که داشت یک دولت میشد همین امروز آزاد شد . چنانچه تا پس فردا در برنامه کاملاً زنده بخش خبری ده و نیم فردا شب که امشب ضبط شده دیدید که دارد از امام فکت می‌آورد اصلاً تعجب نکنید چون اینها توی زندان به یک حقایقی می‌رسند که آدم بیرون زندان نمی‌رسد . توضیحاً اینکه حقیقت یک چیزی است که از ته وارد سر آدم می‌شود 4. یک حکم اعدام دیگر برای یکنفر دیگر که قرار بود روز عاشورا به ایل بنی هاشم هتک هرمت بکند و به همین دلیل پارسال دستگیر شده بود صادر شد . جمهوری اسلامی وقتی ببیند دو نفر را که اعدام بکند ملت خشتکش را چپه می‌کنند می‌کشند سرش دیگر اعدام نمیکند ولی چندتا حکم اعدام دیگر صادر میکند . قبلاً قرار بود به مناسبت ایام الله 9 نفر دیگر بدلیل جنگ مسلحانه با خدا اعدام بشوند ولی چون خیلی چیزهای دیگر هم قبلاً قرار بود که الآن دیگر قرار نیست اعدام 5. به همین مناسبت یک نفر دیگر هم که ظاهراً روز عاشورا بعد از دزدیدن اسب امام حسین در میدان ولیعصر با مهمیز از روی یک نفر رد شده بود توسط پلیس دستگیر و در همان مراحل اولیه هرگونه احتمال ارتباطش با نیروی انتظامی را تکذیب و حتی نیم ساعت هم به این احتمال خندید . نیروی انتظامی اعلام کرد که این فرد استثنائاً به هیچکدام از جریانهای سیاسی وابستگی نداشته در صورتیکه آدم در جمهوری اسلامی هر غلطی که بکند حداقل به انگلیس وابستگی دارد . حالا چرا ایندفعه اینجوری شده گمانم توطئه همان انگلیس باشد 6. جمهوری اسلامی یک کاری کرد که شورای امنیت امروز حتماً کار و زندگی‌اش را بگذارد زمین شصت و دوتا قطعنامه علیه ایران صادر بکند . جمهوری اسلامی موفق شد بعد هم گفت اینها هرچی تحریم بکنند دهن ملت سرویس می‌شود که اولاً بما چه ثانیاً دستشان درد نکند چون ما خودمان هم داریم همین کار را می‌کنیم اینطوری لااقل سرویس شدن دهن ملت را می‌اندازیم گردن شما 7. هفت نفر بدلیل همکاری با رادیو فردا بازداشت شدند . این هفت نفر هر روز از طریق گوش دادن به رادیو فردا با آن همکاری می‌کردند . واقعاً همکاری از این باحالتر هیچ جا پیدا نمی‌شود . شما هم اگر با من همکاری نکنید این صفحه را نخوانید پس ببخشید بنده دارم توی زیرزمین کایت هوا می‌کنم ؟ 8. شصت و پنج روزنامه نگار با دستگیر کردن خود ناخواسته دولت نه و نیمم را یکبار دیگر در یک چیز دیگر در جهان به رتبه اول رساندند . روزنامه نگارهای ایران آدمهای خیلی بامزه ای هستند : خودشان را جر می‌دهند که دولت به رتبه آخر هیچ جائی نرسد وقتی موفق می‌شوند دولت دقیقاً به رتبه اول همه جا میرسد . به همین مناسبت ایران با 65 روزنامه نگار زندانی اولین کشور بزرگ زندان روزنامه نگارهای جهان شد . 9. به مناسبت ایام الله خجسته دهه فجر تمام سرویسهای اینترنت کشور قطع و مختل و فلج و نخاعی شد . دسترسی به یاهو و جی میل با فحش ناموس هم امکان پذیر نیست هات میل را وجداناً امتحان نکرده ام چرا دروغ بگویم . هنوز هیچکس در اینمورد توضیح رسانی نکرده است ولی وزیر مخابرات گفت جدی علتش را نمی‌دانید ؟ 10. حد فاصل میدان انقلاب تا آزادی بیست و دو میلیون بلندگو به یاد بیست و دو میلیون رأی دزدیده شده در انتخابات نصب و راه اندازی شد . در جمهوری اسلامی بلندگو بوقی عین سانترفیوژ می‌ماند هر دو صدای حاکمیت را بلند بلند به گوش دنیا میرساند . جمهوری اسلامی هر دفعه که بلندگو بوقی روی وانت سوار میکرد وزارت شعار از اینطرف می‌گفت مرگ بر امریکا از آنطرف درمی‌آمد مرگ بر روسیه اینست که فکر همه جا را کرد فلذا ایندفعه مردم اگر فقط نبش میدان آزادی سکوی وزارت شعار را تصرف بکنند می‌توانند برای بقیه رفقای خود در امتداد خیابان آزادی پیغام پسغام بفرستند . با این احوال رهبری در اجتماع میلیونها نفر خوشجوش گفته است : ملت ایران در 22 بهمن با وحدت کلمه مستکبرین را مبهوت خواهند کرد . ببخشید دوباره تبلیغ خشونت نشود ولی بعد از دیدن این خبرها و شنیدن این جمله نتوانستم به هیچ جای دیگری جز فک معظم له فکر کنم ! همین !

mardi, janvier 12 2010

مي خواهم در اين نوشته به يکي از زنداني هاي خوب خودمان بپردازم . گفتگوي وي با شخص بازجو بسيار شنيدني و خواندني است

لطفا اين نوشته را تا انتها بخوانيد. مي خواهم در اين نوشته به يکي از زنداني هاي خوب خودمان بپردازم . گفتگوي وي با شخص بازجو بسيار شنيدني و خواندني است . من همه تاريخ را به تماشاي اين بازجويي فرا مي خوانم . از همه پديده هاي پرشتاب هستي تمنا مي کنم بقدر زمان مطالعه اين چند خط ، و انديشه اي که پس از مطالعه آن وقت مي برد ، موقتا دست از تلاش حتمي خود بدارند و هستي را از فروپاشي باز دارند :

- سلام

- بگير بنشين ! ما اينجا سلام و عليک و از اينجور خرمقدس بازي ها نداريم .

- سلام که حرف نامربوطي نيست دوست من . همه ملتها سلام دارند شما تلفن را که برمي داريد مي گوييد : الو . اين الو ، اشاره به شعله آتش نيست . همان سلام خود ماست که به انگليسي مي شود هلو.

- من هيچ وقت نگفته ام هلو ، هميشه گفته ام الو .

- بهرحال شما با برداشتن تلفن ، اول کاري که مي کنيد به طرف مقابلتان ، هرکه هست ، سلام مي گوييد .

- به ما گفته اند با زنداني سلام و عليک نکنيد .

- اين شايد بخاطر اين است که سلام و عليک بين دو نفر عاطفه برقرار مي کند .

- ظاهرا اينجا قرار است من سئوال کنم و تو جواب بدهي . انفرادي چطور بود ؟

- سخت و تنگ و ساکت و درد ناک .

- تو دهنت مي گويي انفرادي . هتل که نيست اينجا .

- يک حداقل هايي را بايد مراعات کرد ...

- سه وعده غذا به تو داده اند يا نه ؟

- بله ، اگر اين سه وعده را هم نمي دادند که من الان خدمت شما نبودم تا به پرسش هاي ناب شما پاسخ دهم .

- با من لفظ قلم صحبت نکن . پرسيدم انفرادي خوش گذشت ؟

- به خوشي شما ، من يک کتاب خواستم ندادند . يک قرآن ، يک نهج البلاغه حالا تلفن زدن به خانواده و ملاقات با آنان بماند .

- جوري حق بجانب صحبت مي کني که ما اينجا نوکر تو هستيم و تو ارباب مايي . همين که اعدامت نکرده ايم بايد ممنون ما باشي .

- چرا من بايد اعدام شوم ؟ مگر من چه کرده ام ؟

- تو برعليه امنيت ملي فعاليت کرده اي .

- چه کرده ام ؟

- سخنراني کرده اي . نه يکبار صد بار . در تجمعات غيرقانوني شرکت کرده اي و سخنراني کرده اي .

- من در اين سخنراني ها چه گفته ام ؟

- اتفاقا مي خواهم درباره همينها با هم صحبت کنيم . تو روز دوشنبه در جمع دويست نفر کاسب و دانشجو، يک ساعت تمام صحبت کرده اي .

- بله ، کاملا درست است ... صحبت هاي خوبي هم بود . بعضي صحبت ها هدر دادن وقت خود و مخاطب است اما آن صحبت دوشنبه من خوب بود .

- تو در اين يک ساعت صحبت ، يکجا گفته اي : " فضاي مه آلود کشور" ، اين عبارت ، مي داني کنايه به چيست ؟ تو فکر مي کني با يک مشت خر طرفي که يک عبارت را لاي يک سخنراني يک ساعته مخفي کني و ما نفهميم ؟

- شما اگر بازجو نبودي و از دستگاه امنيتي کشور حقوق نمي گرفتي ، به من حق مي دادي که حتي بيش از اين نيز بگويم . اگر فضاي سياسي کشور مه آلود نبود ، من و شما مي توانستيم بيرون از اينجا ، در باره مشترکات ملي و ميهني مان صحبت کنيم . نه در باره چند کلمه از يک سخنراني يک ساعته .

- تو روز سه شنبه در سفر به شيراز و در سخنراني مسجد دانشگاه به سيم آخر زده اي و گفته اي : اين چه مملکتي است که نظاميان برمقدرات ما حاکمند . استاندار نظامي ، فرماندار نظامي ، فلان شرکت نظامي ، فلان معامله اقتصادي نظامي . و گفته اي : پس مردم چه مي شوند ؟ سهم اين مردم از نفت و جنگل و دريا کجاست ؟ چرا نظاميان کشور فکري براي اين همه قاچاق نمي کنند ؟ چرا اعتياد را ريشه کن نمي کنند ؟ وظيفه نظاميان مگر همين نيست که امنيت رواني جامعه را از جهات گوناگون تامين کنند ؟

- جواب همه اين ها مي داني چيست ؟

- مي دانم .

- مي داني ؟ بگو ببينم اگر مي داني .

- جواب همه پرسش هاي من اين است : به تو چه !

- خوب از همه چيز سردر مي آوري !

- من از چيزهاي ديگر هم سردرمي آورم .

- چهارشنبه يک نوشته را به دست يک دانشجو داده اي که ببرد آن را بين دانشجوهاي دانشگاه توزيع کند . در اين نوشته به شخص اول مملکت و اختيارات بيش از اندازه او اعتراض کرده اي . مي داني اين مطلب مي تواند سرت را به باد بدهد ؟

- دوست بازجوي من ، خود شما بيا و بقول قديمي ها کلاهت را قاضي کن . يک نفر ، هرچه باشد يک نفر است . با محدوديتي از توانمنديها . اگر شخص اول مملکت ، بخشي از اين اختيارات را به قانون و نمايندگان مردم واگذار کند ، آن امور بهتر اداره نمي شوند ؟

- جوابت را خودت مي داني !

- بله ، به من چه ؟

- در يک جلسه خانوادگي گفته اي مردم بايد بتوانند طبق قانون راهپيمايي مسالمت آميز داشته باشند و نسبت به چيزي که متفقند اعتراض کنند ..

- بله ، اين يک حق قانوني است .

- به تو چه ؟ مگر تو وکيل و وصي مردمي ؟ مردم مگر به تو نمايندگي داده اند که حق آنها را از قانون بگيري ؟ مردم يک مشت عوام هيچ نفهمند که از نان شبشان خلاص نشده اند بايد بفکر نان صبحشان باشند . يک نگاهي به خودت بيانداز . همه الان سرشان به کار خودشان است و دارند بار خودشان را به منزل مي برند . يکي از آن مردمي که تو دلت براي حقوق آنها مي سوزد ، يک جعبه بيسکوييت آوردند بگويند اين را بدهيد به فلاني ؟ الان پيش زن و بچه هايشان نشسته اند و با دارو ندار خود دارند کيف دنيا را مي کنند . نه از تو سراغي مي گيرند نه کاري به حرفهاي تو دارند . حرف نمي زنند اما مي شود از بي تفاوتي شان اين را فهميد که : سياست کيلويي چند ؟ آزادي کيلويي چند؟ حقوق فردي و اجتماعي کيلويي چند ؟ همه رفته اند سرکارشان و نيم نگاهي هم به تو و زن و بچه ات نمي اندازند . تو اشتباه کردي رفتي سراغ اينجور قضايا !

- بله ، اشتباه از من بود !

- پس قبول کردي که اشتباه کردي . بيا اينجا را امضا کن و به کارهاي خلاف خودت اعتراف کن .

- من چيزي را امضا نمي کنم . اشتباه من در اين نبود که چرا حرف از آزادي و حق مردم زدم . اشتباه من اين بود که روي انسان بودن مسئولين کشورم زيادي حساب باز کردم . فکر مي کردم اگر مسئولين کشورم با من مثلا به عنوان استاد دانشگاه و منبري و دانشجو مشکل دارند ، حداقل به خانواده ام جفا نمي کنند . شما مرا از کار بيکار کرده ايد ، لابد دلايل خدا پسندانه اي هم دراختيار داريد . اما دوست من ، اگر به زعم شما من مقصرم ، خانواده من چه گناهي کرده اند که سرپرستشان مدتها در زندان باشد و ناني برسفره نداشته باشند ؟

- اين ديگر به خود تو مربوط است . هر که خربزه مي خورد بايد پاي لرزش هم بنشيند . همان مردمي که نگران کمبود آزادي شان هستي بروند مشکل نان سفره زن و بچه ات را حل کنند . حکومتي که با تو و امثال تو مشکل دارد و سربه تن تو نمي خواهد ، حالا برود خرج زن وبچه ات را هم بدهد ؟

- اگر اين حکومت حرف از خدا نمي زد و شخص اولش نمي گفت که من کمر بسته بزرگان دينم ، ما مي پذيرفتيم که در يک کشور کافريم و حسابمان با خودمان و خداي خودمان است . اما آوازه انصاف و تاريخ و قدمت شکوه اين دستگاه ، کم مانده گوش فلک را کرکند .

- ببين بنده خدا ، بگذار حرف آخرم را همين اول به تو بگويم : اين دستگاه موي دماغ نمي خواهد . دوست ندارد آدماي يک لاقبايي مثل تو چوب لاي چرخش بگذارند . اگر مي خورد به تو چه ؟ اگر مي برد به تو چه ؟ مثلا اينجا را نگاه کن ، رفته اي در اجتماع زنان شرکت کرده اي و گفته اي در اين مملکت هزار فاميل همه فرصت هاي اقتصادي و اجتماعي را بالا کشيده اند .. به تو چه ؟ اگر همين هزار فاميل ، تو را مي کشيدند داخل خودشان و تو را هم به نوايي مي رساندند ، باز اعتراض مي کردي ؟ شما سياسيون ، اعتراض مي کنيد ، بله ، اما نه بخاطر مردم ، بخاطر اين که در اين گردونه ، شما را به بازي نگرفته اند . مردم بهانه اند .

- شما فرض کنيد ما به نام مردم و به کام خودمان اعتراض مي کنيم . عزيزم ، نفس هزار فاميل فساد مي آورد . يک وزير را مي بينيد نشسته برسر يک وزارتخانه و همه بستگان و آشنايانش را در اطراف خودش آرايش داده . دوست من ، امروز ما ممکن است سپري شود اما فرزندان ما وشما ما را نخواهند بخشيد . ما از گلوي تک تک بچه هاي بدنيا نيامده خود مي بريم و مي ريزيم به جيب خودمان . اين يعني ظلم . يعني بلايي که در کمين ماست .

- خوب ، بگذريم . براي امروز کافي است . من يک سئوال شخصي از تو دارم . نظرت راجع به اين رژيم و آينده آن چيست ؟

- دوست داريد حقيقت را بگويم يا مي خواهيد پرونده ام را قطور کنيد ؟

- نه ، اين را براي آگاهي خودم پرسيدم . اين پرونده تو ، اين هم قلم . مي بندم و مي گذارم کنار . من الان ديگر باز جو نيستم . يک انسانم . فرض کن من نشسته ام داخل يکي از همان مجالس سخنراني و تو داري سخنراني مي کني . آينده اين رژيم را چگونه مي بيني ؟ با اين همه توپ و تانک و نظاميان کارکشته و فدايياني که دارد ؟

- من و شما مسلمانيم . من در پاسخ به سئوال شما به سنت هاي حتمي و لايتغير الهي اشاره مي کنم . بزرگان اين کشور، اگر هرچه زود تر به آغوش مردم برنگردند و در کنار مردم قرار نگيرند و حق مردم را از آزادي هاي اجتماعي و سياسي گرفته تا ساير حوزه ها ، برسميت نشناسند ، ديريا زود فرو خواهند پاشيد . اين فرو پاشي حتمي است دوست من . من صداي شکستن استخوانهاي اين رژيم را مي شنوم . ظلم پايدار نمي ماند . و تو ، دوست بازجوي من ، در پرونده من ، اين پيشگويي حتمي را متذکر شو . بنويس : سيدعلي خامنه اي ، طلبه اي بي نشان در مشهد ، در يک چنين روزي ، در زندان ساواک ، درسال يکهزار سيصد و پنجاه و چهارهجري شمسي ، رسما به فروپاشي اين رژيم انگشت نهاد و گفت : اگر اين رژيم همچنان از حق عدول کند ، و حق مردم را ناديده بگيرد ، و به ظلم خود ادامه دهد ، لاجرم فرو خواهد ريخت و چه بسا نامي از او نيز در تاريخ نماند . مثل بسياري از حکومت ها که به سنت هاي حتمي خدا پشت کردند و گردونه تاريخ آنان را زير چرخهاي خود له کرد و هيچ از آنان بجاي ننهاد

برگرفته از کتاب خاطرات سيد علي خامنه اي

دهه شصت دهه خاکی عمر ما

چسب ضربدری رو شیشه‌ها، آژیر قرمز - سفید ، ضد هوایی، بمباران دیوارصوتی، پناهگاه، صدای آمبولانس، دفترچه بسیج، گرویی شیشه‌های نوشابه، هاچ زنبورعسل، آدامس خروس نشان، مداد شیر نشان، پاک‌کن‌های بد پاک‌کن، پلنگ صورتی، کیف‌های چمدانی با کلید کوچک فلزی، سنگرهایی که توی خیابان چیده شده بود، والور، گردسوز، بوی نفت، کاغذ کاهی، دهه شصت خاطرت هست؟

      آلوچه. لواشک سیری 5 زار. آب انجیر - آب قیسی سر کوچه مدرسه. کرایه 20 ریالی تاکسی‌ها.   اتوبوسهای دو طبقه.  سیگار جیره‌ای هفته‌ای دو پاکت تیر و آزادی اشنو ویژه و هما بیضی بدون فیلتر برای مستضعفین سیگاری با دفترچه بسیج اقتصادی....
      کمیته. حاجی قربان کارخانه ای - دانیال و ... تویوتا لندکروز. پاترول زرد. صيح جمعه با راديو. نوذری، آذری. ملون، كفش ملی و بلا. وین. پفک نمکی مینو. توپ دولایه. صف‌های طولانی سینما. چراغ علاالدین. برنچ تایلندی وارداتی. تافی با مزه‌ی کاغذ. بوفه‌ مدرسه. عدسی. بربری. فیلم سینمایی عصرهای جمعه شبکه یک. نوشابه فقط با ساندویچ. فیلم های آپارات بروسلی و دوربین های فیلمبرداری سوپر۸ . شوهای قدیمی رنگارنگ ...
      بستنی آلاسکا. کانادادرای. ترکش‌های ضدهوایی روی پشت بوم.شکستن دیوار صوتی هواپیماهای عراقی. شلیک. تماشای بمباران‌های هوایی از رو پشت بوم   ویدیوهای پیچیده شده لای پتو. کارملا، اسمارتیز، توک، ویفر، تی‌تاپ، برنامه کودک ساعت پنج. سنگرسازی تو مدرسه....
      رادیو، قصه‌های شب، دفتر صد برگ دو تومان. تعلیم و تعلم عبادت است. صف. صبح‌گاه. مرگ بر امریکا. مرگ بر شوروی. دير کرده‏های در مدرسه. خانم معلم. آقای ناظم. کابل. شلنگ. تنبیه باخوکاروسط انگشتها. دعای فرج. نارنجک‌های پلاستیکی قلکدارت. تفنگ ساچمه‌ای سر کوچه مدرسه.سرباز بگیر ژاندارمری ...
      روزنامه کیهان. اطلاعات. 2 تومن. مجله دانشمند. کوپن. صف بانک. دکه روزنامه فروشی دور میدون. صف خرید کیهان ورزشی و دنیای ورزش. فیلم بایکوت. تخمه فروشی که میگفت: ننه‌ام بو داده (یعنی اینکه خونگیه تخمه‌هاش)...
       5 زاری تلفن سکه‌ای. واتو واتو صبح جمعه. آینه عبرت، آ تقی جمعه شب ساعت ۹. کیسه‌های کمک به رزمندگان تو مدارس. شلوار لی. لوله تفنگی. شلوار۶ جیب چینی. تفنگ. پانک. گشت ثارالله. مایکل جکسون. مدونا.  گشت جندالله. بامزی. موش کوهستان پناهگاه‌های داخل مدرسه. قلکهایی به شکل مسجد الاقصی. پرچم اسراییل و امریکا کف زمین مدرسه....
      ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر. مقنعه‌ خاكستری. چادر مشکی. جوراب سفید قدغن.لباسهای سفید یا مشکی. کیهان بچه‌ها. زرمیخ، جوهر لیمو، کاربیت، پرمنگنات، گوگرد، منیزیم.اون اواخر هم اکلیل و سرنج. جاده ابریشم. پنج‌شنبه‌ها سخنرانی امام خمینی از جماران.   رادیو: شنوندگان عزیز توجه فرمایید، مارش حمله... شنوندگان عزیز توجه فرمایید. رزمندگان سپاه اسلام... . صدایی که هم اکنون می‌شنوید وضعیت قرمز... . دوا گلی، مرکو کروم ....
      لاستیک دور سفید، قالپاق مگسی، بوق ده یازده، سونی شصت و چهار، باند خبرزه ای، پیکان کارلوکس دهه چهل. توی دهه شصت یک کوله خاکی داشتیم که باهاش مدرسه می‌رفتیم. کلاسهای آموزش نظامی. گازاشک آور...
      آتاری. کوله خاکی، شلوار خاکی، پوتین خاکی، یادش بخیر دهه شصت دهه خاکی عمر ما بود